خوش دارم که کوله بار هستی خود را که از غم و درد انباشته است بر دوش بگیرم و عصا زنان به سوی صحرای عدم رهسپار شوم .
خوش دارم که زمین زیر اندازم و آسمان بلند رواندازم باشد و از همه ی زندگی و تعلقات آن آزاد گردم .
خوش دارم که مرا بسوزانند و خاکسترم را به باد بسپارند تا حتی قبری از این زمین اشغال نکنم .
خوش دارم هیچ کس مرا نشناسد ، هیچ کس از غمها و دردهایم آگاهی نداشته باشد ، هیچ کس راز و نیازهای شبانه ام را نفهمد، هیچ کس اشکهای سوزانم را در نیمه های شب نبیند ، هیچ کس به من محبت نکند ، هیچ کس ، به من توجه ننماید ، جز خدا کسی را نداشته باشم ، جز خدا با کسی راز و نیاز نکنم .
(قسمتهای از مناجات نامه شهید چمران )